.... سلام های بی خداحافظی و خداحافظی های بدون سلام
یه وقت بی اینکه بخوای ، می ری و یه وقت بی اینکه بخوای بر می گردی
یه وقت دلت می خواد بری و نمی تونی . یه وقت هم دلت می خواد بمونی ولی ...
این قصه کدوم یک از اینا بود ، نمی دونم
اما یه دلی هست که پر از این قصه هاست
پر از خواستن ها و نرسیدن ها ...
وقتی آسمون شبهام ، زیر سایه ی چشاته
وقتی حتی این ترانه ، رنگ غربت صداته
نمی ذارم این دوراهی سر راه ما بشینه
نمی ذارم این جدایی ، رنگ فردارو ببینه !!
با قلم می گویم :
- ای همزاد ، ای همراه ،
ای هم سرنوشت !
هر دومان حیران بازی های دوران های زشت
شعرهایم را نوشتی
دست خوش !
اشک هایم را کجا خواهی نوشت ؟
مشیری